جدول جو
جدول جو

معنی چو کچه - جستجوی لغت در جدول جو

چو کچه
قاشق چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوکچه
تصویر دوکچه
دوک کوچک نخ ریسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوکچه
تصویر خوکچه
خوک کوچک، در پزشکی خنازیر
خوکچۀ هندی: پستانداری کوچک و علف خوار، با پشم های ریز، پوزۀ پهن و پاهای کوتاه که در آزمایشگاه های زیست شناسی مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
مرغزار دابجرد، مرغزاری کوچک است. طول آن سه فرسنگ در عرض یک فرسنگ. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 154). رجوع به دارابگرد شود
لغت نامه دهخدا
(شَ چَ / چِ)
توشک خرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توشک (نهالی) شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان گرکن که در بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
کوشک کوچک. قصر کوچک: بر سه میل شهر بربینی پشته ای کوشکچه ای فرموده بود که وقت مراجعت از زمستانگاه هم بر ممر بودی. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(دُ شَ چَ / چِ)
دوشک خرد. توشک کوچک. نهالی که نشستن راست نه خوابیدن را. (از یادداشت مؤلف). رجوع به دوشک و توشکچه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ چِ)
ده کوچکی است از دهستان قلعه نو از بخش کلات شهرستان مشهد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ص 426 شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
بمعنی چوبه است. (از جهانگیری). چوبی باشد که بدان خمیر نان را تنک سازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به چوبه شود. تیرک دیرک، جوزه و چوزه، قو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
کفشی که گالش ها یعنی طایفه ای از دامداران جنگل نشین نواحی دیلمان و گیلان و مازندران در هنگام برف بپای خود می بندند تا در برف فرونروند. این کفش را بزبان اهل محل چوکده گویند. (از ایران باستان ج 2 ص 1083). چغته
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
میوۀ کنار. میوۀ سدر. نبقه
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
دوک کوچک. (ناظم الاطباء). به معنی دوک است. (آنندراج). مصغر دوک، ماسوره ای که در کلوک گذارند وکرباس بافند. (از شعوری ج 1 ورق 454) ، پود. پود پیچ و ماکو. (ناظم الاطباء) ، در آذربایجان (خلخال) بستۀ مخروطی شکل نخ و رشته راگویند که به دور میله یا میل دوک پیچیده شده است
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
خوک کوچک، جانوری کوچک و بشکل خوک
لغت نامه دهخدا
تصویری از چونکه
تصویر چونکه
حر ربط بمعنی زیرا که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوکچه
تصویر لوکچه
میوه کنار میوه سدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشکچه
تصویر دوشکچه
تشک کوچک و خرد
فرهنگ لغت هوشیار
گاو کوهی
فرهنگ گویش مازندرانی
سرشاخه های خشک درخت، خس و خاشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
لاغر، تکیده، هشت پا، موجودی افسانه ای، چوب پا، نوعی پرنده ی مهاجر با پاهای بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
قلدر، چوب به دست، کسانی که در کار خرید و فروش چوب باشند.، کفشی که از جنس چوب بوده و توسط بندی چرمی در پا مهار شود
فرهنگ گویش مازندرانی
خمیده خمیده
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی را ناراحت کردن، رنجاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
چانه دراز، چانه ی لاغر و کشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
شایع شده
فرهنگ گویش مازندرانی
در در مقام توهین ناسزا به زنان لاغر اندام به کار می رود، ظرف چوبی تنباکو
فرهنگ گویش مازندرانی
کرم کدو، کرمی که از چوب درخت تغذیه کند و موجب ضایع شدن چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
کدوتنبل، کدوی سبز خورشتی که بعد از رسیدن تخم آن را خارج
فرهنگ گویش مازندرانی
حالتی از نشستن
فرهنگ گویش مازندرانی
جویبار، نهر، جویبار، نهر
فرهنگ گویش مازندرانی
پستان
فرهنگ گویش مازندرانی